۳۵۷ بار خوانده شده

آتش سینه

پرده تا باد صبا از رخ جانانه کشید
پیش رویم همه جا نقش پریخانه کشید

ماجرایی که کشید از سر زلفش دل من
می‌توان گفت که در سلسله، دیوانه کشید

میل بر باده و پیمانه و ساقی نکند
هر که با یاد لب لعل تو پیمانه کشید

دل جمعی است پریشان و، ندانم امشب
که سر زلف دلآرام تو را شانه کشید؟

شعلهٔ شمع، شرر بر پر پروانه بزد
آتش عشق، شرر بر من دیوانه کشید

رشک آتشکده شد سینهٔ بی کینهٔ من
آتش عشق تو، بس شعله در این خانه کشید

مژده بردند بر پیر مغان مغبچگان
که صبوحی ز حرم، رخت به میخانه کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:نقش تو
گوهر بعدی:خواب آلودگان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.