۳۳۲ بار خوانده شده

تابلوی عشق

دیشب میان باغ،
نزدیک گلبنیّ و به پهلوی آبشار
آن‌جا که شامگاه
فرّاش کاینات
فرش حریر گسترَد از نور ماهتاب
نازک‌تر از روان،
رنگین‌تر از خیال من و تابلوی عشق
دامان آسمان
صد‌بار شسته‌تر ز روان فرشتگان
زآن شاعرانه‌تر
مهتاب چارده‌شبه در بزم نوریان
زین هم لطیف‌تر،
تالاب همچو دامن آبیِّ آسمان
واَندر کنار آن
لغزد به سنگ‌های کف‌آلوده قطره‌ها
سیمین و تابناک
آن‌سان که در کرانهٔ گردون بر ابرها
رقصد ستاره‌ها
آن‌سوتَرَک به شاخ
در بزم روح‌پرور دوشیزگان باغ
خنیاگر چمن ره عشاق می‌زدی
این دل‌نشین‌سرود
با ساز آبشار
آن‌گه که ماه بود و من و باده و نگار
بر صخرهٔ سپید فراروی سبزه‌زار
در حین بی‌خودی
تفسیر آرزو بُد و انگیز لطف یار
کابل، تابستان ۱۳۳۷
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تا به کی؟
گوهر بعدی:تصویر بندگی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.