۳۵۲ بار خوانده شده

نقش خود

مکن دریغ ز من ساقیا شراب امشب
از آنکه ز آتش خود، گشته ام کباب امشب

ز بس‌که شعله زند در دل من، آتش شوق
ز آتش دل خویشم در التهاب امشب

به خواب دیده ام آن چشم نیم خوابش دوش
گمان مبر که رود دیده ام به خواب امشب

ز دست نرگس مستش برفت دل، از کف
نگر به حال دلم از ره ثواب امشب

شد آنکه بادهٔ پنهان کشیدمی همه عمر
بده به بانگ نی و نغمهٔ رباب امشب

ز بس‌که نقش مخالف ز دوستان دیدم
بر آن شدم که زنم نقش خود بر آب امشب

شود خراب چو این خانه لاجرم روزی
ز سیل باده بهل تا شود خراب امشب

دلم که داشت قرار اندر آن دو زلف چو شب
بود چو گوی بچوگان در اضطراب امشب

صبوحی دل مده از دست، محکمش میدار
که چشم یار، بود بر سر عتاب امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شوق جمال
گوهر بعدی:گل بادام
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.