۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۱۲

چو مَست رویِ تواَم ای حَکیمِ فرزانه
به من نِگَر تو بِدان چَشم‌هایِ مَستانه

زِ چَشمِ مَستِ تو پیچَد دِلَم که دیوانه‌ست
که جِنْسِ هَمدِگَر افتاد مَست و دیوانه

دلِ خَرابِ مرا بین خوشی به من بِنِگَر
که آفتاب نَظَرْ خوش کُند به ویرانه

بِکُن نَظَر که بدان یک نَظَر که دَرنِگَری
درخت‌هایِ عَجَب سَر کُند زِ یک دانه

دو چَشمِ تو عَجَمی تُرک و مَست و خون ریزنَد
که می‌زَنَد عَجَمی تیرهایِ تُرکانه

مرا و خانه دل را چُنان به یَغما بُرد
که می‌دَوَد حَسَنَک پابرهنه در خانه

به باغِ روی تو آییم و خانه بَرشِکَنیم
هزار خانه چو صَحرا کنیم مَردانه

صَلاحِ دین تو چو ماهیّ و فارغی زین شَرح
که فارغ است سَرِ زُلفِ حور از شانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.