۱۸۶۰ بار خوانده شده

پاییز

از چهرهٔ طبیعت افسونکار
بر بسته ام دو چشم پر از غم را

تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوه های حسرت و ماتم را




پاییز ، ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری

جز برگهای مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری ؟




جز غم چه می دهد به دل شاعر
سنگین غروب تیره و خاموشت ؟

جز سردی و ملال چه می بخشد
بر جان دردمند من آغوشت ؟




در دامن سکوت غم افزایت
اندوه خفته می دهد آزارم

آن آرزوی گمشده می رقصد
در پرده های مبهم پندارم




پاییز ، ای سرود خیال انگیز
پاییز ، ای ترانهٔ محنت بار

پاییز ، ای تبسّم افسرده
بر چهرهٔ طبیعت افسونکار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:یادی از گذشته
گوهر بعدی:وداع
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.