۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۹۹

ای از تو من بِرُسته، ای هم تواَم بِخورده
هم در تو می‌گُدازم، چون از تواَم فَسُرده

گَهْ در کَفَم فَشاری، گَهْ زیرِ پا به هر غَم
زیرا که میْ نَگَردد انگورِ نافَشُرده

چون نورِ آفتابی بر خاکِ ما فَکَندی
وان گاه اندک اندک، باز آن طَرَف بِبُرده

از روزَنِ تَنِ خود، چون نورْ بازگَردیم
در قُرصِ آفتابی، پاک از گناه و خُرده

آن کَس که قُرص بینَد، گوید که گشت زنده
وان کو به روزَن آید، گوید فُلان بِمُرده

در جامِ رنج و شادی، پوشیده اصلِ ما را
در مَغزِ اصلْ صافیم، باقی بِمانْده دُردِه

ای اصلِ اصلِ دل‌ها ای شَمسِ حَقِّ تبریز
ای صد جِگَر کَبابَت، تا چیست قَدْرِ گُرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.