۸۵۶ بار خوانده شده
برای منیژه قوامی
[آیدا با حیرت گفت: ــ درختِ لیموتُرش را
ببین که این وقتِ سال غرقِ شکوفه شده!
مگر پاییز نیست؟]
گرما و سرما در تعادلِ محض است و
همه چیزی در خاموشیِ مطلق
تا هیچ چیز پارسنگِ همسنگیِ کفهها نشود
و شاهینَکِ میزان
به وسواسِ تمام
لحظاتِ شباروزی کامل را
دادگرانه
میانِ روز و شبی که یکی در گذر است و یکی در راه
تقسیم کند
و اکنون
زمینِ مادر
در مدارش
سَبُکپای
از دروازهی پاییز
میگذرد.
□
پگاه
چون چشم میگشایم
عطرِ شکوفههای چترِ بیادعای لیموی تُرش
یورتِ همسایگان را
بهناز
با هم پیوسته است.
آنگاه در مییابم
به یقین
که ماه نیز
شبِ دوش
میباید
بَدرِ تمام
بوده باشد!
□
کنارِ جهانِ مهربان
به مورمورِ اغواگرِ برکه مینگرم،
چشم بر هم مینهم
و برانگیخته از بلوغی رخوتناک
به دعوتِ مقاومتناپذیرِ آب
محتاطانه
به سایهی سوزانِ اندامش
انگشت
فرومیبرم.
احساسِ عمیقِ مشارکت.
۱۰ شهریورِ ۱۳۶۹
سنهوزه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
[آیدا با حیرت گفت: ــ درختِ لیموتُرش را
ببین که این وقتِ سال غرقِ شکوفه شده!
مگر پاییز نیست؟]
گرما و سرما در تعادلِ محض است و
همه چیزی در خاموشیِ مطلق
تا هیچ چیز پارسنگِ همسنگیِ کفهها نشود
و شاهینَکِ میزان
به وسواسِ تمام
لحظاتِ شباروزی کامل را
دادگرانه
میانِ روز و شبی که یکی در گذر است و یکی در راه
تقسیم کند
و اکنون
زمینِ مادر
در مدارش
سَبُکپای
از دروازهی پاییز
میگذرد.
□
پگاه
چون چشم میگشایم
عطرِ شکوفههای چترِ بیادعای لیموی تُرش
یورتِ همسایگان را
بهناز
با هم پیوسته است.
آنگاه در مییابم
به یقین
که ماه نیز
شبِ دوش
میباید
بَدرِ تمام
بوده باشد!
□
کنارِ جهانِ مهربان
به مورمورِ اغواگرِ برکه مینگرم،
چشم بر هم مینهم
و برانگیخته از بلوغی رخوتناک
به دعوتِ مقاومتناپذیرِ آب
محتاطانه
به سایهی سوزانِ اندامش
انگشت
فرومیبرم.
احساسِ عمیقِ مشارکت.
۱۰ شهریورِ ۱۳۶۹
سنهوزه
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شيهه و سمْضربه...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.