۱۱۷۰ بار خوانده شده
سحر به بانگِ زحمت و جنون
ز خوابِ ناز چشم باز میکنم.
کنارِ تخت چاشت حاضر است
ــ بیاتِ وَهن و مغزِ خر ــ
به عادتِ همیشه دست سوی آن دراز میکنم.
تمامِ روز را پکر
به کارِ هضمِ چاشتی چنین غروب میکنم،
شب از شگفتِ اینکه فکر
باز
روشن است
به کورچشمی حسود لمسِ چوب میکنم.
۱۳۶۰
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ز خوابِ ناز چشم باز میکنم.
کنارِ تخت چاشت حاضر است
ــ بیاتِ وَهن و مغزِ خر ــ
به عادتِ همیشه دست سوی آن دراز میکنم.
تمامِ روز را پکر
به کارِ هضمِ چاشتی چنین غروب میکنم،
شب از شگفتِ اینکه فکر
باز
روشن است
به کورچشمی حسود لمسِ چوب میکنم.
۱۳۶۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:انديشيدن...
گوهر بعدی:جخ امروز از مادر نزادهام...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.