۳۵۳۸ بار خوانده شده
شبِ ایرانشهر
جهان را بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیوارانِ غمِ خویشیم.
خشمآگین و پرخاشگر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم
خطا نکند.
و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معصومانهی خوابش
که از خویش چه بیگانه است!
□
ماه میگذرد
در انتهای مدارِ سردش.
ما ماندهایم و
روز
نمیآید.
۲۳ آذرِ ۱۳۵۷
لندن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
جهان را بنگر سراسر
که به رختِ رخوتِ خوابِ خرابِ خود
از خویش بیگانه است.
و ما را بنگر
بیدار
که هُشیوارانِ غمِ خویشیم.
خشمآگین و پرخاشگر
از اندوهِ تلخِ خویش پاسداری میکنیم،
نگهبانِ عبوسِ رنجِ خویشیم
تا از قابِ سیاهِ وظیفهیی که بر گِردِ آن کشیدهایم
خطا نکند.
و جهان را بنگر
جهان را
در رخوتِ معصومانهی خوابش
که از خویش چه بیگانه است!
□
ماه میگذرد
در انتهای مدارِ سردش.
ما ماندهایم و
روز
نمیآید.
۲۳ آذرِ ۱۳۵۷
لندن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:هجرانی
گوهر بعدی:هجرانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.