۱۲۶۶ بار خوانده شده
با سکوتی، لبِ من
بسته پیمانِ صبور ــ
زیرِ خورشیدِ نگاهی که ازو میسوزم
و بهنفرت بستهست
شعله در شعلهی من،
زیرِ این ابرِ فریب
که بدو دوخته چشم
عطشِ خاطرِ این سوختهتن،
زیرِ این خندهی پاک
و وردِ جادوگرِ کین
که به پای گذرم بسته رسن...
□
آه!
دوستانِ دشمن با من
مهربانانِ درجنگ،
همرَهانِ بیره با من
یکدلانِ ناهمرنگ...
□
من ز خود میسوزم
همچو خونِ من کاندر تبِ من
بیکه فریادی ازین قلبِ صبور
بچکد در شبِ من
بسته پیمان گویی
با سکوتی لبِ من.
۱۳۳۰
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بسته پیمانِ صبور ــ
زیرِ خورشیدِ نگاهی که ازو میسوزم
و بهنفرت بستهست
شعله در شعلهی من،
زیرِ این ابرِ فریب
که بدو دوخته چشم
عطشِ خاطرِ این سوختهتن،
زیرِ این خندهی پاک
و وردِ جادوگرِ کین
که به پای گذرم بسته رسن...
□
آه!
دوستانِ دشمن با من
مهربانانِ درجنگ،
همرَهانِ بیره با من
یکدلانِ ناهمرنگ...
□
من ز خود میسوزم
همچو خونِ من کاندر تبِ من
بیکه فریادی ازین قلبِ صبور
بچکد در شبِ من
بسته پیمان گویی
با سکوتی لبِ من.
۱۳۳۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گلکو
گوهر بعدی:مه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.