۳۸۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۷۳

مَشِنو حیلَتِ خواجه، هَله ای دُزدِ شبانه
به شَلَوْلَم به شَلَوْلَم مَجِه از روزَنِ خانه

بِمَشو غِرِّه پَرَستَش، بِمَدِه ریش به دستش
وَگَرَت شاه کُند او، که تویی یارِ یگانه

سویِ صَحرایِ عَدَم رو، به سویِ باغِ اِرَم رو
میِ بی‌دُرد نیابی، تو دَرین دورِ زمانه

به شَهِ بَنده نَوازی تو بِپَر باز چو بازی
به خدا لُقمهٔ بازان نخورَد هیچ سَمانه

بِخورَم گَر نخورم من، بِنَهَد در دَهَنِ من
بِرَوَم، گَر نَرَوَم من، کُنَدَم گوش کَشانه

همه میرند وَلیکِن، همه میرند به پیشَت
همه تیر ای مَهِ مَهْ رو، نَپَرَد سویِ نشانه

زِ چه اَفْروخت خیالَش، رُخِ خورشید صِفَت را؟
زِ کِه آموخت خدایا، عَجَب این فِعْل و بَهانه؟

چو تو را حُسن فُزون شُد، خِرَدم صیدِ جُنون شُد
چو مرا دَرد فُزون شُد، بِدِه آن دُردِ مُغانه

چو تو جَمعیَّتِ جمعی، تو دَرین جمع چو شمعی
چو دَرین حَلقه نِگینی، مَجِه ای جانِ زمانه

تو اگر نوشْ حَدیثی زِ حَدیثانِ خوشِ او
تو مگو، تا که بگوید لبِ آن قَنْد فَسانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.