۳۳۹ بار خوانده شده
این چه بادِ صَرصَر است از آسْمان پویان شُده
صد هزاران کَشتی از وِیْ مَست و سَرگَردان شُده
مَخْلَصِ کَشتی زِ باد و غَرقهٔ کَشتی زِ باد
هم بِدو زنده شُدهست و هم بِدو بیجان شُده
بادْ اَنْدَر اَمرِ یزدان، چون نَفَس در اَمرِ تو
زَامْرِ تو دُشنام گشته، وَزْ تو مِدحَت خوان شُده
بادها را مختلف از مِرْوَحهیْ تَقدیر دان
از صَبا مَعْمورْ عالَم، با وَبا ویران شُده
باد را یا رَب نِمودی، مِرْوَحه پنهان مَدار
مِرْوَحهیْ دیدن چراغِ سینهٔ پاکان شُده
هر کِه بیند او سَبَب، باشد یَقین صورت پَرَست
وان کِه بیند او مُسَبِّب، نورِ مَعنی دان شُده
اَهلِ صورت جان دهند از آرزویِ شبّهیی
پیشِ اَهلِ بَحْرِ مَعنی، دُرِّها ارزان شُده
شُد مُقَلِّد خاکِ مَردان، نَقلها ز ایشان کُند
وان دِگَر خاموش کرده، زیر زیر ایشان شُده
چَشم بر رَه داشت پوینده، قُراضه میبِچید
آن قُراضه چین رَه را بین، کُنون در کان شُده
همچو مادر بر بَچه لَرزیم بر ایمانِ خویش
از چه لَرزد آن ظَریفِ سَر به سَر ایمان شُده؟
همچو ماهی میگُدازی در غَمِ سَرلشکری
بینَمَت چون آفتابی، بیحَشَم سُلطان شُده
چند گویی دودْ بُرهان است بر آتش، خَمُش
بینَمَت بیدودْ آتش گشته و بُرهان شُده
چند گشت و چند گردد بر سَرَت کیوان، بگو
بینَمَت هَمچون مَسیحا، بر سَرِ کیوان شُده
ای نَصیبه جو زِ من که این بیار و آن بیار
بینَمَت رَسته ازین و آن و آن و آن شُده
بَس کُن ای مَستِ مُعَربِد، ناطِقِ بسیارگو
بینَمَت خاموشِ گویان چون کَفهیْ میزان شُده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
صد هزاران کَشتی از وِیْ مَست و سَرگَردان شُده
مَخْلَصِ کَشتی زِ باد و غَرقهٔ کَشتی زِ باد
هم بِدو زنده شُدهست و هم بِدو بیجان شُده
بادْ اَنْدَر اَمرِ یزدان، چون نَفَس در اَمرِ تو
زَامْرِ تو دُشنام گشته، وَزْ تو مِدحَت خوان شُده
بادها را مختلف از مِرْوَحهیْ تَقدیر دان
از صَبا مَعْمورْ عالَم، با وَبا ویران شُده
باد را یا رَب نِمودی، مِرْوَحه پنهان مَدار
مِرْوَحهیْ دیدن چراغِ سینهٔ پاکان شُده
هر کِه بیند او سَبَب، باشد یَقین صورت پَرَست
وان کِه بیند او مُسَبِّب، نورِ مَعنی دان شُده
اَهلِ صورت جان دهند از آرزویِ شبّهیی
پیشِ اَهلِ بَحْرِ مَعنی، دُرِّها ارزان شُده
شُد مُقَلِّد خاکِ مَردان، نَقلها ز ایشان کُند
وان دِگَر خاموش کرده، زیر زیر ایشان شُده
چَشم بر رَه داشت پوینده، قُراضه میبِچید
آن قُراضه چین رَه را بین، کُنون در کان شُده
همچو مادر بر بَچه لَرزیم بر ایمانِ خویش
از چه لَرزد آن ظَریفِ سَر به سَر ایمان شُده؟
همچو ماهی میگُدازی در غَمِ سَرلشکری
بینَمَت چون آفتابی، بیحَشَم سُلطان شُده
چند گویی دودْ بُرهان است بر آتش، خَمُش
بینَمَت بیدودْ آتش گشته و بُرهان شُده
چند گشت و چند گردد بر سَرَت کیوان، بگو
بینَمَت هَمچون مَسیحا، بر سَرِ کیوان شُده
ای نَصیبه جو زِ من که این بیار و آن بیار
بینَمَت رَسته ازین و آن و آن و آن شُده
بَس کُن ای مَستِ مُعَربِد، ناطِقِ بسیارگو
بینَمَت خاموشِ گویان چون کَفهیْ میزان شُده
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.