۵۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۶۶

ای سَراندازانْ همه در عشقِ تو پا کوفته
گوهرِ جانْ هَمچو موسی رویِ دریا کوفته

زیرِ این هفت آسیا هستیِّ ما را خوش بِکوب
روشنایی کِی فَزایَد سُرمهٔ ناکوفته؟

عاشقان با عاقلانْ اَنْدَرنیامیزد از آنکْ
دَرنیامیزد کسی ناکوفته با کوفته

عاقلان از مورِ مُرده دَرکَشَند از احتیاط
عاشقان از لااُبالی، اژدَها را کوفته

مَردمِ چَشم از خیالَت چون شود پِی کوبِ عشق
فَرق‌ها پیدا شود، از کوفته تا کوفته

از شکارِ تو به بیشه، جانِ شیران خون شُده
درهوایِ قافِ قُربَت، پَرِّعَنْقا کوفته

عشقْ چون خورشیدْ دامَن گُستریده بر زمین
عاشقان چون اَخْتَرانَش راهِ بالا کوفته

لا چو لالایان زده بر عاشقانش دستِ رَد
غَیرتِ اِلّا شُده بر مَغزِ لالا کوفته

حاجیانِ راهِ جان خسته نگردند از نَشاط
اُشْتُرانْشان زیرِ بار از راهِ اعضا کوفته

ساربانا این غَزَل گو تا زِ بَعدِ خستگی
اُشتُران را مَست بینی، راهِ بَطْحا کوفته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.