۲۹۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۵۹

آن سُفره بیار و در میان نِهْ
وان کاسه به پیشِ عاشقان نِهْ

انبوه بِریز نان، که زشت است
کآواز دَهَد کسی که نان نِهْ

تَن را چو بنان شکار کردی
جان را بَرگیر و پیشِ جان نِهْ

امروزْ قیامَتِ تو بَرخاست
بَرخیز قَدَم بر آسْمان نِهْ

از آتشِ عشقْ نردبان ساز
بر گُنبَدِ چَرخْ نردبان نِهْ

ای زُهره زِ چَشم‌هایِ هِنْدو
تُرکانه تو تیر در کَمان نِهْ

گَر سینه زیان کُند زِ زَخْمَت
زَخْمی دیگر بَران زیان نِهْ

چون نکته زِ راهِ چَشم گویی
ما را همه مُهر بر دَهان نِهْ

ای اشک چو رفتی از دَرِ چَشم
آن جا رو و سَر بر آستان نِهْ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.