۲۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۵۸

ماییم و دو چَشم و جانِ خیره
بِنْگر تو به عاشقانِ خیره

تو چون مَهْ و ما به گِردِ رویَت
سَرگشته چو آسْمانِ خیره

عقل است شَبان به گِردِ اَحْوال
فریاد از این شَبانِ خیره

در دیده هزار شمعِ رَخشان
وین دیده چو شَمْعدانِ خیره

از شرق به غربْ موجِ نور است
سَر می‌کُند از نَهانِ خیره

بیرون زِ جهانِ مُرده شاهی‌ست
وَزْ عشقْ یکی جهانِ خیره

گویی که مرا ازو نشان دِهْ
خیره چه دَهَد نشانِ خیره؟

از چَشمِ سیَه سپید پُرخون
کَزْ چَشم بُوَد زبانِ خیره

در رویِ صَلاحِ دین تو بِنْگَر
تا دَریابی بیانِ خیره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.