۵۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۵۶

ماییم قدیمِ عشق باره
باقی دِگَران همه نِظاره

نَظّاره گیان مَلول گشتند
مانْد این دَمِ گرمِ شُعله خواره

چون چَرخْ حَریفِ آفتابیم
پنهان نَشَویم چون سِتاره

انگشت نِما و شُهره گشتیم
چون اُشتُر بر سَرِ مناره

از ما بِنَمانْد جُز خیالی
وان نیز بِرَفت پاره پاره

مَردانِ طَریقْ چاره جُستَند
با هستیِ خود نبود چاره

در آتشِ عشقْ صَف کَشیدند
چون آهن و مِسّ و سنگِ خاره

مَردانه تمام غَرق گشتند
اَنْدَر دریایِ بی‌کِناره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.