۳۲۸ بار خوانده شده
آنکه عمّ تو و آنکه خال تواند
همه در قصد خون و مال تواند
عمّ که بدگوی و پر ستم باشد
عم نباشد که درد و غم باشد
در مهی خویشتن پدر کرده
به گه پرورش به در کرده
در کن و در مکن مه خانه
در بیار و بده چو بیگانه
چون عقاب و چو باز وقت گرفت
همچو گنجشک وعکه خوار گرفت
همچو کیر جوان به وقت بگیر
باز وقت بیار خایهٔ پیر
دیدی ار دست و پای بلعم را
دردسر آن عمامهٔ عم را
گرت بخشد عمامه عم مستان
کان بود چون عطای بدمستان
کان عمامه نه بهر آن دادست
کز وجود تو خوشدل و شادست
تا ندیده است پای را هنجار
ندهد دست عم ترا دستار
انده خال و غمّ عم بگذار
تا بوی شاد خوار و برخوردار
ورنه جان کن که دل ستم نکشد
عاقل اندوه خال و عم نکشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
همه در قصد خون و مال تواند
عمّ که بدگوی و پر ستم باشد
عم نباشد که درد و غم باشد
در مهی خویشتن پدر کرده
به گه پرورش به در کرده
در کن و در مکن مه خانه
در بیار و بده چو بیگانه
چون عقاب و چو باز وقت گرفت
همچو گنجشک وعکه خوار گرفت
همچو کیر جوان به وقت بگیر
باز وقت بیار خایهٔ پیر
دیدی ار دست و پای بلعم را
دردسر آن عمامهٔ عم را
گرت بخشد عمامه عم مستان
کان بود چون عطای بدمستان
کان عمامه نه بهر آن دادست
کز وجود تو خوشدل و شادست
تا ندیده است پای را هنجار
ندهد دست عم ترا دستار
انده خال و غمّ عم بگذار
تا بوی شاد خوار و برخوردار
ورنه جان کن که دل ستم نکشد
عاقل اندوه خال و عم نکشد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:فی مذمّة الختن
گوهر بعدی:اندر مذمّت خال گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.