۲۵۸ بار خوانده شده

اندر مذمّت خواهران گوید

ور ترا خواهر آورد مادر
شود از وی سیاه روی پدر

تو ز میراث ربعی او را ده
فحلی آور ورا سبک مسته

گر تو ناری خود آورد بی‌شک
بنویسند بی‌حضور تو چک

نشناسد ز هیچ مرد گریز
نکند خود ز مرد و زن پرهیز

هم ز ده سالگی گرد در سر
شوهر و مال و چیز و زرّ و گهر

زان هوسش خیره لعبت آراید
کیر و کالای را همی باید

جامه بر تن درد همی به ستیز
مانده در انتظار مال و جهیز

ور کنی در جهیز او تأخیر
همه توفیر تو شود تقصیر

نام و ننگت به باد بردهد او
بر سرت زود خاک برنهد او

مرد بیگانه گردد از خانه
خانه‌ات پر شود ز بیگانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اندر مذمّت برادران گوید
گوهر بعدی:حکایت هزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.