۳۳۹ بار خوانده شده

فی معانی القاضی الجاهل الظالم

آن شنیدی که در دهی پیری
خورد ناگه ز شحنه‌ای تیری

رفت در پیش قاضی آن درویش
گفت بنگر مرا چه آمد پیش

شحنه سرمست بود در میدان
تیری افکند و زد مرا بر جان

قاضی او را بگفت از سرِ خشم
قلتبانا نگه نداری چشم

تیر شحنه به خون بیالودی
تا مرا درد سر بیفزودی

جفت گاوت به شحنهٔ ده ده
وز چنین دردسر به نفس بجه

تا دل شحنه بر تو گردد خوش
ورنه اندر زند به جانت آتش

گفت گشتم به حکم تو راضی
چون بُوَد خشم شحنه و قاضی

ای ملک سیرت ملک سیما
ملک دنیا به تست درد و دوا

زین چنین قاضیان هرزه درای
خلق را گوش کن ز بهر خدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:در کفایت و رای پادشاهی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.