۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۲۱

ای دل به کجایی تو، آگاه هَیی یا نه
از سَر تو بُرون کُن هَی سودایِ گدایانه

در بَزمِ چُنان شاهی، در نورِ چُنان ماهی
خَط در دو جهان دَرکَش، چه جایِ یکی خانه؟

در دولَتِ سُلطانی، گَر یاوه شود جانی
یک جانْ چه مَحَل دارد، در خِدمَتِ جانانه؟

گَر جانِ بَداندیشَت، گوید بَدِ شَهْ پیشَت
دَهْ بر دَهَنِ او زَن، تا کم کُند افسانه

یک دانه به یک بُستان، بَیْع است، بِدِه، بِسْتان
وان گاه چو سَرمَستان، می‌گو که زِهی دانه

شاهی نِگَری خندان، چون ماه و دو صد چندان
بی نازِ خوشاوَندان، بی‌زَحمَتِ بیگانه

شَمسُ الْحَقِ تبریزی آن کو به تو بازآید
آن باز بُوَد عَرشی، بر عَرش کُند لانه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.