۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۱۸

مَستی دِهْ و هستی دِهْ، ای غَمْزهٔ خَمّاره
تو دِلْبَر و اُستادی، ما عاشق و این کاره

ما بر سَرِ هر پُشته، گُم کرده سَرِرشته
بیچارهٔ تو گشته، تو چارهٔ بیچاره

صد چَشمه بِجوشانی در سینهٔ چون مَرمَر
ای آبِ رَوان کرده از مَرمَر و از خاره

ای سنگِ سِیَه را تو کرده مَدَدِ دیده
وِیْ از پَسِ نومیدی بِشْکُفته گُل از ساره

ای نورْ رَوان کرده از پیهِ دو چَشمِ ما
وَانْدیشه روان کرده از خون دل پاره
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.