۴۶۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۱۳

ای جانِ تو جانم را از خویش خَبَر کرده
اندیشهٔ تو هر دَم در بَنده اَثَر کرده

ای هر چه بِیَندیشی، در خاطِرِ تو آید
بر بَنده هُمان لحظه، آن چیز گُذَر کرده

از شیوه و نازِ تو، مشغول شُده جانم
مَکْرِ تو به پنهانی، خودْ کارِ دِگَر کرده

بر یادِ لبِ تو نِی هر صُبح بِنالیده
عشقَت دَهَنِ نِی را پُرقَند و شِکَر کرده

از چهرهٔ چون ماهَت، وَزْ قَدّ و کَمَرگاهَت
چون ماهِ نو این جانم خود را چو قَمَر کرده

خود را چو کَمَر کردم، باشد به میانْ آیی
ای چَشمِ تو سویِ من از خَشمْ نَظَر کرده

از خشمْ نَظَر کردی، دلْ زیر و زَبَر کردی
تا این دلِ آواره از خویش سَفَر کرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.