۴۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۱۱

از اَنْبُهیِ ماهی، دریا پِنِهان گشته
اَنْبُه شُده قالَب­ها تا پَردهٔ جان گشته

از فُرقَتِ آن دریا، چون زَهر شُده شِکَّر
زَهر از هَوَسِ دریا، آب حَیَوان گشته

در عِشرَتِ آن دریا، نی این و نه آن بوده
بر ساحِلِ این خُشکی، این گشته و آن گشته

اَنْدَر هَوَسِ دریا، ای جانِ چو مُرغابی
چندان تو چُنین گفته کَزْ عشقْ چُنان گشته

دوش از شِکَم دریا، بَرخاست یکی صورت
وان غَمْزه‌‌اَش از دریا بَس سَخته کَمان گشته

دل گفت به زیرِ لب من جان نَبَرَم از وِیْ
سوگند به جانِ دل، کان کارْ چُنان گشته

از غَمْزهٔ غَمّازی، وَزْ طُرفهٔ بغدادی
دل گشته چُنان شادی، جانَم همدان گشته

در بیشه دَرافتاده در نیم شبی آتش
در پُختنِ این شیران، تا مَغزْ پَزان گشته

از شُعلهٔ آن بیشه، تابان شُده اندیشه
تا قالَبِ جان پیشه، بی‌جا و مَکان گشته

گرمابهٔ روحانی، آوَخ چه پَری خوان است
وین عالَمِ گورستان، چون جامه کَنان گشته

از بَهرِ چُنین سِرّی، در سوسن­ها بِنْگَر
دستوریِ گفتن نی، سَر جُمله زبان گشته

شَمسُ الْحَقِ تبریزی، دَرتافته از روزَن
تا آنچه نیارَم گفت، چون ماهْ عِیان گشته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.