۳۳۸ بار خوانده شده
کِی باشد من با تو باده به گِرو خورده؟
تو بُرده و من مانده، من خِرقه گِرو کرده
در مَیْ شُده من غَرقه، چون ساغَر و چون کوزه
با یار دَرافتاده بیحاجِب و بیپَرده
صد نوشِ تو نوشیده، تشریفِ تو پوشیده
صد جوشْ بِجوشیده این عالَمِ اَفْسُرده
از نورِ تو روشنْ دل، چون ماهْ زِ نورِ خور
وَزْ بویِ گُلَت خوش ْدل، چون روغَنِ پَروَرده
تا خود چه فُسون گفتی با گُل که شُد او خندان
تا خود چه جَفا گفتی با خارکِ پَژمُرده
یک لحظه بِخَندانی، یک لحظه بِگِریانی
ای نادره صَنْعَتها در صُنْعْ درآورده
عاقل زِ تو نازارَد زان رویْ که زشت آید
ظُلمَت زِمَه آشفته، خاری زِ گُل آزُرده
بَس غُصّه رَسول آمد از مُنْعِم و میگوید
دَه مَرده شِکَر خوردی، بُگذار یکی مَرده
پس فکر چو بَحْر آمد، حِکْمَت مَثَلِ ماهی
در فکرْ سُخَن زنده، در گفتْ سُخَن مُرده
نی فکر چو دام آمد؟ دریا پَسِ این دام است
در دام کجا گُنجَد، جُز ماهیِ بِشْمُرده؟
پس دلْ چو بهشتی دان، گُفتارِ زبانْ دوزخ
وین فکر چو اَعْرافی، جایِ گُنَه و خُرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
تو بُرده و من مانده، من خِرقه گِرو کرده
در مَیْ شُده من غَرقه، چون ساغَر و چون کوزه
با یار دَرافتاده بیحاجِب و بیپَرده
صد نوشِ تو نوشیده، تشریفِ تو پوشیده
صد جوشْ بِجوشیده این عالَمِ اَفْسُرده
از نورِ تو روشنْ دل، چون ماهْ زِ نورِ خور
وَزْ بویِ گُلَت خوش ْدل، چون روغَنِ پَروَرده
تا خود چه فُسون گفتی با گُل که شُد او خندان
تا خود چه جَفا گفتی با خارکِ پَژمُرده
یک لحظه بِخَندانی، یک لحظه بِگِریانی
ای نادره صَنْعَتها در صُنْعْ درآورده
عاقل زِ تو نازارَد زان رویْ که زشت آید
ظُلمَت زِمَه آشفته، خاری زِ گُل آزُرده
بَس غُصّه رَسول آمد از مُنْعِم و میگوید
دَه مَرده شِکَر خوردی، بُگذار یکی مَرده
پس فکر چو بَحْر آمد، حِکْمَت مَثَلِ ماهی
در فکرْ سُخَن زنده، در گفتْ سُخَن مُرده
نی فکر چو دام آمد؟ دریا پَسِ این دام است
در دام کجا گُنجَد، جُز ماهیِ بِشْمُرده؟
پس دلْ چو بهشتی دان، گُفتارِ زبانْ دوزخ
وین فکر چو اَعْرافی، جایِ گُنَه و خُرده
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.