۲۶۲ بار خوانده شده
سَراندازن هَمیآیی زِراهِ سینه در دیده
فُسونِ گرم میخوانی، حِکایَتهایِ شوریده
به دَم در چَرخ میآری فَلَکها را و گَردون را
چه باشد پیشِ اَفْسونَت یکی ادراکِ پوسیده؟
گناهِ هر دو عالَم را به یک توبه فرو شویی
چرایی زَلَّتِ ما را تو در انگشتْ پیچیده؟
تو را هر گوشه اَیّوبی، به هر اطرافْ یعقوبی
شِکَسته عشقْ دَرهاشان، قُماش از خانه دُزدیده
خُرامان شو به گورستان، نِدایی کُن بِدان بُستان
که خیز ای مُردهٔ کُهنه بِرَقص ای جسمِ ریزنده
همان دَم جُمله گورستان شود چون شهر، آبادان
همه رَقصان، همه شادان، قَضا از جُمله گَردیده
گِزافه این نمیلافَم، خیالی بَرنمی بافَم
که صد رَه دیدهاَم این را، نمیگویم زِ نادیده
کسی کَزْ خَلْق میگوید که من بُگْریختم، رفتم
صَدَقْ گو، گَر گَریبانش پَسِ پُشت است بِدْریده
خَمُش کُن بِشْنو ای ناطِق، غَمِ معشوق با عاشق
که تا طالب بُوَد جویان، بُوَد مَطْلَب سِتیزیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
فُسونِ گرم میخوانی، حِکایَتهایِ شوریده
به دَم در چَرخ میآری فَلَکها را و گَردون را
چه باشد پیشِ اَفْسونَت یکی ادراکِ پوسیده؟
گناهِ هر دو عالَم را به یک توبه فرو شویی
چرایی زَلَّتِ ما را تو در انگشتْ پیچیده؟
تو را هر گوشه اَیّوبی، به هر اطرافْ یعقوبی
شِکَسته عشقْ دَرهاشان، قُماش از خانه دُزدیده
خُرامان شو به گورستان، نِدایی کُن بِدان بُستان
که خیز ای مُردهٔ کُهنه بِرَقص ای جسمِ ریزنده
همان دَم جُمله گورستان شود چون شهر، آبادان
همه رَقصان، همه شادان، قَضا از جُمله گَردیده
گِزافه این نمیلافَم، خیالی بَرنمی بافَم
که صد رَه دیدهاَم این را، نمیگویم زِ نادیده
کسی کَزْ خَلْق میگوید که من بُگْریختم، رفتم
صَدَقْ گو، گَر گَریبانش پَسِ پُشت است بِدْریده
خَمُش کُن بِشْنو ای ناطِق، غَمِ معشوق با عاشق
که تا طالب بُوَد جویان، بُوَد مَطْلَب سِتیزیده
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.