۳۴۱ بار خوانده شده

آمدن گرشاسب به جزیره هرنج

جزیری پر از بیشها بود و غیش
به بالا و پهنا دو صد میل بیش

فروان درو شهر و بی مر سپاه
یکی شاه با فرّ و با دستگاه

چو آن شه ز مهراج وز پهلوان
خبر یافت، شد شاد و روشن روان

ز نزل وعلف هر چه بایست ساز
بفرمود و، شد با سپه پیشباز

یکی هفته شان داشت مهمان خویش
کمر بسته روز وشب استاده پیش

به هر بزم چندان گهر برفرشاند
که مهراج و گرشاسب خیره بماند

ببخشیدشان هدیه چندان ز گنج
کز آن ماند دریا وکشتی به رنج

ز کافور وز عنبر وعود تر
ز دینار و یاقوت و دُرّ و گهر

ز بیجاده تاج و، ز پیروزه تخت
ز زربفت فرش و ، مرجان درخت

ز ترگ و ز شمشیر وز درع نیز
همیدون طرایف ز هر گونه چیز

دگر داد چندان به ایرانیان
که گفتن به صد سال نتوانی آن

وز آنجای خرّم دل و راهجوی
به سوی جزیری نهادند روی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:صفت جزیره دیگر
گوهر بعدی:دیگر جزیره که آن رامنی خوانند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.