۴۶۵ بار خوانده شده

در نکوهیدن جهان گوید

جهان ای شگفتی به مردم نکوست
چو بینی همه درد مردم از وست

یکی پنج روزه بهشتست زشت
چه نازی به این پنج روزه بهشت

ستاننده چابک رباییست زود
که نتوان ستد باز هرچ او ربود

سراییست بر وی گشاده دو در
یکی آمدن را شدن ، زآن به در

نه آن کآید ایدر بماند دراز
نه آنرا که رفت آمدن هست باز

چو خوانیست بر ره که هرکس زپیش
شود زود چون خورد ازو بهر خویش

بتی هست گویا میانش اهرمن
فریبنده دل ها به شیرین سخن

هرآنکش پرستد بود بت پرست
چه با او چه با دیو دارد نشست

چه چابوک دستست بازی سگال
که در پرده داند نمودن خیال

دو پرده بر این گنبد لاجورد
ببندد همی گه سیه گاه زرد

به بازی همین زین دو پرده برون
خیال آرد از جانور گونه گون

بتی شد تنش از رشک و جانش ز آز
دو دست از امید و دو پای از نیاز

دل از بی وفایی و طبع از نهیب
رخان از شکست و زبان از فریب

دو گونه همی دم زند سال و ماه
یکی دم سپید و یکی دم سیاه

بر این هر دو دم کاو برآرد همی
یکایک دم ما شمارد همی

اگر سالیان از هزاران فزون
دراو خرمی ها کنی گونه گون

به باغی دو در ماند ار بنگری
کز این در درآیی ، وزان بگذری

بر او جز نکوهش سزاوار نیست
که آنک آفریدش سبکبار نیست

کنون چون شنیدی بدو دل مبند
و گر دل ببندی شوی درگزند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:در ستایش دین گوید
گوهر بعدی:در صفت آسمان گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.