۳۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۷۰

نه از غربت اندر وطن می روی
ز دنبالهٔ مرگ من می روی

بهای تو ای نافه خود کم نبود
که برگشته سوی ختن می روی

نه کم عزتی، ای دُر آخر، چرا
ز تاج سرم در عدن می روی

که دستار، ای گل، به یاد تو بست
که مشتاق وار از چمن می روی

چه مشتاقی ای تن به سوی لحد
که ناشسته اندر کفن می روی

خیالی که عرفی خلد در دلت
که بی موجب از خویشتن می روی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.