۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۳۵

ساقی بیا و دامن گل بر سبو فشان
مست شراب هم به ریاحین فرو فشان

ای باغبان تو بزم فرو چین که بی خودیم
دامان گل بیار و بر حرف خو فشان

خاموش واعظا که دم گرم نیستت
جامی بگیر و بر جگر گفت و گو فشان

توفان ناز و عشوه اساس امید کند
ای دل جهان جهان طلب آرزو فشان

پیشت رخم در آتش دل پایدار نیست
ای خضر هر نفس دم آبی فرو فشان

عرفی گل و گلاب چه ریزی به خاک ما
مشتی خس و شیشهٔ زهری فرو فشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.