۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۲۹

ای غذایِ جانِ مَستَمْ نامِ تو
چَشم و عقلَم روشن از اَیّامِ تو

شش جِهَت از رویِ من شُد هَمچو زَر
تا بِدیدم سیمِ هفت اَنْدامِ تو

گفته بودی کَزْ تواَم بِگْرفت دل
من نخواهم در جهان جُز کامِ تو

مُنتَظر بِنْشَسته‌‌‌‌ام تا دَررَسَد
از پِیِ جان خواستنْ پیغامِ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.