۴۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۲۳

ای همه سَرگَشتگانْ مهمانِ تو
آفتاب از آسْمانْ پُرسانِ تو

چَشمِ بَد از رویِ خوبَت دور باد
ای هزاران جانْ فِدایِ جانِ تو

چون فِدا گردند، جاویدان شوند
زان که اِکْسیر است جان را کانِ تو

گاو و بُزغاله و بَره‌یْ گَردونِ چَرخ
باد ای ماهِ بُتان قُربانِ تو

زان که قُربان‌ها همه باقی شوند
در هوایِ عیدِ بی‌پایانِ تو

در سَرایِ عِصْمَتِ یزدان تویی
بَخت و دولت، روز و شب دَربانِ تو

ای خدا این باغ را سَرسَبز دار
در بَهارستانِ بی‌نُقصانِ تو

تا مَلایک میوه از وِیْ می‌کَشَند
می چَرَند از نَخْل و سیبِسْتانِ تو

این شِکَرخانه همیشه باز باد
پُر نَبات و شِکَّرِ پنهانِ تو

آبِ این جو ای خدا تیره مَباد
تا به هر سو می‌رَوَد زِاحْسانِ تو

این دُعا را یارَب آمین هم تو کُن
ای دُعا آنِ تو، آمینْ آنِ تو

چَنگ و قانونِ جهان را تارهاست
نالهٔ هر تار در فَرمانِ تو

من بِخُفتم، تو مرا اَنگیختی
تا چو گویم در خَمِ چوگانِ تو

وَرْنه خاکی از کجا، عشق از کجا
گَر نبودی جَذبه‌هایِ جانِ تو

خاکِ خُشکی مَست شُد، تَر می‌زَنَد
آنِ توست این، آنِ توست این، آنِ تو

دی مرا پُرسید لُطفَش، کیستی؟
گفتم ای جان گُربه در اَنْبانِ تو

گفت ای گُربه بِشارت مَر تو را
که تو را شیری کُند سُلطانِ تو

من خَمُش کردم، تواَم نَگْذاشتی
هَمچو چَنگَم سُخرهٔ اَفْغانِ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.