۲۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۰۲

ای جهانْ بَرهَم زده سودایِ تو، سودایِ تو
چاشْنیِّ عُمرم از حَلْوایِ تو، حَلْوایِ تو

دامَنِ گَردون پُر از دُرّ است و مُروارید و لَعْل
تا بِریزَد جُمله را در پایِ تو، در پایِ تو

جان‌هایِ عاشقانْ چون سَیل‌ها غَلْطان شُده
می دَوانند جانِبِ دریایِ تو، دریایِ تو

ای خُمارِ عاشقان از باده‌هایِ دوشِ تو
وِیْ خَرابْ امروزم از فردایِ تو، فردایِ تو

من نَظَر کردم به جانِ سادهٔ بی‌رنگِ خویش
زَرد دیدم نَقشَش از صَفرایِ تو، صَفرایِ تو

چون نَظَر کردم نِکو، من در صَفایِ گوهَرَت
ماهْ رُخ بِنْمود از سیمایِ تو، سیمایِ تو

ماه خواندم من تو را، بَس جُرم دارم زین سُخَن
مَهْ کِه باشد کو بُوَد هَمتایِ تو، هَمتایِ تو؟

این چُنین گوید خداوند شَمسِ تبریزی به نام
ای همه شهرِ دِلَم غوغایِ تو، غوغایِ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.