۲۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۸۸

دَرین رَقص و دَرین هایِ و دَرین هو
میانِ ماست گَردان میرِ مَهْ رو

اگرچه روی می‌دُزدَد زِ مَردم
کجا پنهان شود آن رویِ نیکو؟

چو چَشمَت بست آن جادویِ اُستاد
دَرآ در آبِ جو و آبْ می‌جو

تو گویی کو و کو؟ او نیز سَر را
به هر سو می‌کُند یعنی که کو کو؟

زِ کویِ عشق می‌آید نِدایی
رها کُن کو و کو، دَررو دَرین کو

بُرو داَمانِ خاقان گیر مُحکَم
چو او باشد، چه اندیشی زِ باجو؟

بُرو پَهْلویِ قصرش خانه‌یی گیر
که تا ایمِن شَوی از دَردِ پَهْلو

گُریزانْ دَرد و دارو در پِیِ تو
زِهی لُطف و زِهی اِحْسان و دارو

سِیَه کاریّ و تَلْخی را رَها کُن
بَرِ ما زو بیا، غَلْطان چو مازو

ازو یابد طَرَب، هم مَست و هم میْ
ازو گیرد نَمَک، هم رو و هم خو

ازو اندیش و گفتن را رَها کُن
لَطیف اندیش باشد مَردِ کم گو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.