۲۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۸۷

گِرانْ جانی مَکُن ای یار بَرگو
ازان زُلف و ازان رُخسار بَرگو

زِباغِ جانْ دو سه گُل دسته بَربَند
حِکایَت‌هایِ آن گُلْزار بَرگو

زِحُسنَش گفتنی بسیار داری
مَلولی گوشه نِهْ بسیار بَرگو

زِیادِ دوستْ شیرین تَر چه کار است؟
هَلا مَنْشین چُنین بی‌کار بَرگو

چه گفتی دی که جوشیده‌‌ست خونم؟
بیا امروز دیگربار بَرگو

زِ یادِ عالَمِ غَدّار بُگْذر
زِلُطفِ عالِمُ الْاَسْرار بَرگو

زِلافِ فِتْنهٔ تاتار کم کُن
زِنافِ آهویِ تاتار بَرگو

زِعشقِ حُسنِ شَمسِ الدّینِ تبریز
میانِ عاشقانْ آثار بَرگو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.