۳۳۰ بار خوانده شده
اگرنه عاشقِ اویَم، چه میپویَم به کویِ او؟
وَگَرنه تشنهٔ اویَم، چه میجویَم به جویِ او؟
بَرین مَجنون چه میبَندم؟ مگر بر خویشْ میخَندم
که او زَنجیر نَپْذیرد، مگر زنجیرِ مویِ او
بِبَر عقلَم، بِبَر هوشَم، که چون پَنبهست در گوشَم
چو گوشَم رَست ازین پنبه، دَرآیَدهایِ هویِ او
هَمیگوید دلِ زارم که با خود عَهدها دارم
نیاشامَم شرابِ خوش، مگر خونِ عَدویِ او
دِلَم را میکُند پُرخون، سَرَم را پُرمیْ و اَفْیون
دلِ من شُد تَغارِ او، سَرِ من شُد کَدویِ او
چه باشد ماه یا زُهره، چو او بُگْشود آن چهره؟
چه دارد قَند یا حَلْوا زِ شیرینیِّ خویِ او؟
مرا گوید چرا زاری؟ زِ ذوقِ آن شِکَر، باری
مرا گوید چرا زَردی؟ زِلاله سْتانِ رویِ او
مرا هر دَم بَرانگیزی، به سویِ شَمسِ تبریزی
بگو در گوش من ای دل، چه میتازی به سویِ او؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
وَگَرنه تشنهٔ اویَم، چه میجویَم به جویِ او؟
بَرین مَجنون چه میبَندم؟ مگر بر خویشْ میخَندم
که او زَنجیر نَپْذیرد، مگر زنجیرِ مویِ او
بِبَر عقلَم، بِبَر هوشَم، که چون پَنبهست در گوشَم
چو گوشَم رَست ازین پنبه، دَرآیَدهایِ هویِ او
هَمیگوید دلِ زارم که با خود عَهدها دارم
نیاشامَم شرابِ خوش، مگر خونِ عَدویِ او
دِلَم را میکُند پُرخون، سَرَم را پُرمیْ و اَفْیون
دلِ من شُد تَغارِ او، سَرِ من شُد کَدویِ او
چه باشد ماه یا زُهره، چو او بُگْشود آن چهره؟
چه دارد قَند یا حَلْوا زِ شیرینیِّ خویِ او؟
مرا گوید چرا زاری؟ زِ ذوقِ آن شِکَر، باری
مرا گوید چرا زَردی؟ زِلاله سْتانِ رویِ او
مرا هر دَم بَرانگیزی، به سویِ شَمسِ تبریزی
بگو در گوش من ای دل، چه میتازی به سویِ او؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.