۲۳۱ بار خوانده شده

قطعهٔ شمارهٔ ۴۹

پیش ازین گر مرا حجابی بود
شکر گویم که آن حجاب نماند

بود گنجی درین خرابهٔ تن
گنج باقیست گر خراب نماند

آفتابی ز چشم پنهان شد
تا نگوئی که آفتاب نماند

میکده باقی است و خم پر می
جام بشکست نه شراب نماند

بی حسابم نواخت لطف خدا
هیچ باقی درین حساب نماند

نعمت الله به خواب رفت دمی
باز بیدار شد چه خواب نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قطعهٔ شمارهٔ ۴۸
گوهر بعدی:قطعهٔ شمارهٔ ۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.