۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۵۴

دل به دریا ده که تا دریا شوی
نزد ما بنشین که همچون ما شوی

ساغر دُردی درد دل بنوش
تا دمی همدرد بودردا شوی

از بلا چون کار ما بالا گرفت
رو به بالاکش که تا بالا شوی

غیر نور او نبیند چشم تو
گر به نور روی او بینا شوی

آن یکی در هر یکی بینی عیان
در دو عالم گر دمی یکتا شوی

عشق را جائی معین هست نیست
جای او یابی اگر بی جا شوی

نعمت الله جو که از ارشاد او
عارف یکتای بی همتا شوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.