۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۴۸

گفتهٔ عشاق می خوانم بلی
عشقبازی نیک می دانم بلی

دیده ام آئینهٔ گیتی نما
بر جمال خویش حیرانم بلی

بسته ام زُنار کفر زلف او
لاجرم نیکو مسلمانم بلی

دردمندم دردمندم دردمند
دُردی درد است درمانم بلی

گه به این و گه به آن خوانی مرا
هرچه می خوانی بخوان آنم بلی

از سر هر دو جهان برخواستم
همنشین جان و جانانم بلی

درخرابات مغان مست و خراب
سیدم مجموع رندانم بلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.