۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۰۸

یاریست یار یاران یاری چگونه یاری
یاری که می توان گفت داریم یار غاری

یاری اگر ز یاری باری رسید بر وی
ما را نبود هرگز از یار خویش باری

نقش خیال رویش بر دیده می نگاریم
در چشم ما نظر کن روشن ببین نگاری

جز عاشقی و رندی کار دگر نداریم
مستانه در خرابات مائیم و خواندگاری

در عین ما نظر کرد خلوتسرای خود دید
بر جای خویش بنشست بگرفته خوش کناری

می نوش ساغر می می بوس دست ساقی
باشد که بگذرانی رندانه روزگاری

جام جهان نمائی بستان ز نعمت الله
تا رو به تو نماید خورشید بی غباری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.