۲۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۹۷

گر به دلبر دل سپاری دل بری
جان به جانان ده که تا جان پروری

دست بگشا دامن دلبر بگیر
سر به پایش نه که یابی سروری

جام می می خور غم عالم مخور
تا که از عمر عزیزت برخوری

عین مطلوبی و از خود بی خبر
طالب نقش و خیال دیگری

جنت المأوای دل صاحبدل است
خوش در آ گر ره به جنت می بری

عشق از معشوق می آرد خبر
نزد عاشق از ره پیغمبری

نعمت الله یادگار سید است
یافته بر جمله رندان مهتری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.