۲۴۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۸۸

چو یارم دلبر دیگر نیابی
چنان دلبر درین کشور نیابی

چو روی خوب او مؤمن نبینی
چو کفر زلف او کافر نیابی

حریف سرخوشی ساقی رندی
چو چشم مست آن دلبر نیابی

بیابی ذوق از یک جرعهٔ می
که از صد ساغر کوثر نیابی

بیا و خرقه بفروش و به می ده
که سودائی ازین خوشتر نیابی

به درد دل بیا درمان طلب کن
ز من شکرانه بستان گر نیابی

غنیمت دان حضور نعمت الله
که عمری این چنین دیگر نیابی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.