۲۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۷۹

گر چه آب حیات را مانی
در جهان جاودان کجا مانی

ای که گوئی به پادشا مانم
غلطی کرده ای گدا مانی

بر سر پل چه خانه می سازی
زود باشد که بی سرا مانی

ما چنین مست و تو چنان مخمور
که به رندان بزم ما مانی

درد باید که تا دوایابی
درد چون نیست بی دوا مانی

از رفیقی سید عالم
حیف باشد اگر تو وامانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.