۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۵۹

نیک سیاح جهان گردیده ای
نور چشم عین ما گردیده ای

دیدهٔ اهل نظر دیدی بسی
در نظر ما را چه نور دیده ای

نقد هر کس همچو نقاشان شهر
دیده ای و یک به یک سنجیده ای

خار خوردی همچو بلبل لاجرم
خوش گلی از گلستانش چیده ای

گفتهٔ مستانهٔ رندان شنو
این چنین قولی دگر نشنیده ای

عشقبازی نیک دانی همچو ما
گر چو با این کار ما ورزیده ای

گر چو سید سوختی در آتشش
چون شرر بر جان چرا لرزیده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.