۲۵۸ بار خوانده شده
در آ در بحر ما با ما که عین ما به ما بینی
به چشم ما نظر میکن که تا نور خدا بینی
بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او
حریف دردمندان شو که درد دل دوا بینی
مگر آئینه گم کردی که بیآئینه میگردی
به بینی روی خود روشن اگر آئینه را بینی
ز خود بینی نخواهی دید آن ذوقی که ما داریم
خدابین شو که غیر او چو بینی هوا بینی
خیال غیر اگر داری خیالی بس محال است آن
اگر تو غیر او جوئی ندانم تا کجا بینی
اگر فانی شوی از خود توئی باقی جاویدان
سر دار فنا بنشین که تا دار بقا بینی
غلام سید ما شو که چون بنده شوی خواجه
به نور نعمت اللّه بین که تا نور خدا بینی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
به چشم ما نظر میکن که تا نور خدا بینی
بیا و نوش کن جامی ز دُرد درد عشق او
حریف دردمندان شو که درد دل دوا بینی
مگر آئینه گم کردی که بیآئینه میگردی
به بینی روی خود روشن اگر آئینه را بینی
ز خود بینی نخواهی دید آن ذوقی که ما داریم
خدابین شو که غیر او چو بینی هوا بینی
خیال غیر اگر داری خیالی بس محال است آن
اگر تو غیر او جوئی ندانم تا کجا بینی
اگر فانی شوی از خود توئی باقی جاویدان
سر دار فنا بنشین که تا دار بقا بینی
غلام سید ما شو که چون بنده شوی خواجه
به نور نعمت اللّه بین که تا نور خدا بینی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.