۲۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۲۹

دیدهٔ دل از تو منور شده
مجمع جان از تو معطر شده

زلف تو آشفته شده سر به سر
در سر سودات بسی سر شده

این دل ما بود به عشق تو خوش
وصل تو را یافته خوشتر شده

ذره ای از نور رخت تافته
در نظر روشن ما خور شده

قطره ای از آب زلال لبت
گشته روان چشمهٔ کوثر شده

نقش خیال تو پدید آمده
آدم از آن نقش مصور شده

ساغر می داده نشانی به ما
زان لب ما همدم ساغر شده

عقل اگر آمد و گر شد چه شد
آمده بسیار و مکرر شده

بنده زده بوسه ای بر پای او
در همه جا سید و سرور شده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.