۲۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۰۷

ما نقش خیال تو نگاریم به دیده
کاری به جز این کار نداریم به دیده

در گوشهٔ دیده به خیال تو نشستیم
عمری به خیالت به سرآریم به دیده

جز تور خیال تو که نقش بصر ماست
در دیده خیالی ننگاریم به دیده

گر زان که ز ما بر سر کوی تو غباریست
بر خاک درت آب بیاریم به دیده

جان در تن ما عشق نهاده به امانت
گر می طلبد هان بسپاریم به دیده

هر شب من و رندی به هوای مه تابان
تا روز ستاره بشماریم به دیده

در دیدهٔ ما معنی سید بنماید
هر صورت خوبی که نگاریم به دیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.