۳۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۱۱

بانگ بَرآمَد زِ خَراباتِ من
یار دَرآمَد به مُراعاتِ من

تا که بِدیدم مَهِ بی‌حَدِّ او
رَفت زِ حَدْ ذوقِ مُناجاتِ من

موسیِ جانَم به کُهِ طور رفت
آمد هنگامِ ملاقاتِ من

طور نِدا کرد که آن خسته کیست؟
کآمَد سَرمَست به میقاتِ من

این نَفَسِ روشنِ چون بَرقْ چیست؟
پُر شده تا سَقْف سَماواتِ من

این دلِ آن عاشقِ مَستانِ ماست
رَسته زِ هِجْران و زِ آفاتِ من

آمده با سوز و هزارانْ نیاز
بر طَمَعِ لُطف و مُکافاتِ من

پیش تَرآ، پیش تَرآ و بِبین
خِلْعَت و تَشریف و مُکافاتِ من

نَفی شُدی در طَلَبِ وصلِ من
عُمرِ اَبَد گیر زِ اثباتِ من

از خُمِ توحید بِخور جامِ می
مَست شو، این است کَراماتِ من

پَهْلوی شَهْ آمده‌یی، مات شو
ماتِ مَنی، ماتِ مَنی، ماتِ من

بس کُن ای دل چو شدی ماتِ شَهْ
چند زِ هَیهای و زِ هَیهاتِ من؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.