۲۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶۷

تا قیامت ترک جام می مگو
همدمی خوشتر ز جام می مجو

ساقیا در دور جام می در آ
خرقهٔ سالوس رندان را بشو

جان ما آئینهٔ جانان ماست
جان جانان خوش نشسته روبرو

واعظ ار منعت کند ازعاشقی
وعظ بی حاصل بگو دیگر مگو

یک نفس بی عشق و جام می مباش
گر نه ای همصحبت خواجه ولو

بسته ام نقش خیال او به چشم
هر چه آید در نظر بیند به او

نعمت الله در همه عالم یکی است
گر نه ای احول مبین آن یک به دو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.