۲۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶۵

بود ما پیدا شده از بود او
لاجرم داریم ما بودی نکو

عقل می گوید مگو اسرار عشق
عشق می گوید سخن مستانه گو

تا میانش در کنار آورده ایم
مو نمی گنجد میان ما و او

دیدهٔ ما هر یکی بیند یکی
چشم احول گر یکی بیند به دو

غرق دریائیم و گویا تشنه ایم
آب می جوئیم ما در بحر و جو

خوش درین دریای بی پایان در آ
تا ببینی عین ما را سو به سو

آینه داریم دایم در نظر
سید و بنده نشسته روبرو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.