۲۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۳۶۱

این و آن در آرزوی او و او
با همه یک رو نشسته روبرو

غیر نور او ندیده چشم ما
گرچه گشته گر به عالم کو به کو

غرقهٔ دریای بی پایان شدیم
عین ما از ما در این دریا بجو

عقل مخمور است و ما مست وخراب
گفتهٔ مخمور با مستان مگو

یک زمان با ما درین دریا نشین
گرد هستی را چو ما از خود بشو

سهل باشد هر که او بیند به خود
ما نمی بینیم جز او را به او

سیدم زلف سیادت برفشاند
مجمع صاحبدلان شد مو به مو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.